پارت صد و چهارم

زمان ارسال : ۴۶ روز پیش




با رسیدن پیشخدمت سفارش را به عهده‌ی محسن گذاشتند و دخالت نکردند. شیدانه که از هر چه غذا فراری بود و یاسمین هم فکرش بارور!
پیشخدمت که رفت، محسن گفت:
-مادرم حدود ۳ ساله به رحمت خدا رفته. اما من بعد از ایشونم نتونستم برم پیش همسر سابق و دخترم.
دوتایی "خدا رحمت کنه‌"ای گفتند.‌ شیدانه پرسید
-چرا؟
-همسرم یکسال بعد از مهاجرتش، ازدواج کرد.
-ناراحت شدید؟
-مسل

92
23,384 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
123 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    شیدانه مغرور هست ولی طاها رو هم خیلی دوست داره در این پارت هم که سبب خیر شد ممنونم نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    بله. همینطوره. ممنونم از شما عزیزم

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید