پارت صد و چهارم

زمان ارسال : ۹۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه




با رسیدن پیشخدمت سفارش را به عهده‌ی محسن گذاشتند و دخالت نکردند. شیدانه که از هر چه غذا فراری بود و یاسمین هم فکرش بارور!
پیشخدمت که رفت، محسن گفت:
-مادرم حدود ۳ ساله به رحمت خدا رفته. اما من بعد از ایشونم نتونستم برم پیش همسر سابق و دخترم.
دوتایی "خدا رحمت کنه‌"ای گفتند.‌ شیدانه پرسید
-چرا؟
-همسرم یکسال بعد از مهاجرتش، ازدواج کرد.
-ناراحت شدید؟
-مسل

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    شیدانه مغرور هست ولی طاها رو هم خیلی دوست داره در این پارت هم که سبب خیر شد ممنونم نویسنده جان

    ۳ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    بله. همینطوره. ممنونم از شما عزیزم

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.