پارت صد و سوم

زمان ارسال : ۱۰۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه





تا وارد رستوران شدند، انواع بوها سمت شیدانه حمله‌ور شد. نه راه پس داشت نه راه پیش. از آن مرد غریبه هم خجالت می‌کشید! چه می‌گفت؟ ویار دارم و حالم دارد به‌هم می‌خورد؟ دست‌آویزی پیدا نکرد جز بد و بیراه گفتن توی دلش به امیرطاها. دیوار او همیشه کوتاه بود. اولین صندلیِ نزدیک به در را گرفت بلکه هوا بهش بخورد تا یک‌وقت شکوفه نزند. برگشت سمت یاسمین و محسن! پشت سرش بودند:

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    بلاخره جنگ اول به از صلح آخره ،ممنونم نویسنده جان

    ۳ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    ممنونم از محبت شما عزیزم

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.