بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و دوم
زمان ارسال : ۵۰ روز پیش
سری تکان داد و شیدانه را به اتاق برگرداند. بعد از رد و بدل کردن حرفهایی با همکارانش، مستقیم سمت اتاق نعمتی رفت تا مرخصی ساعتی بگیرد. وارد اتاق که شد، مرد گوشیِ در حال زنگ خوردن را برداشت و گذاشت تا صدایش بیفتد:
-بهبه! خانم شکیبایی. اینورا؟
-اومدم با اجازهاتون مرخصی بگیرم و همراه برادرزادهام برم.
-اجازهی ما هم دست شماست. فقط دلمون نمیخواد از حضورتو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مریم گلی
00خیلی قشنگ بود ممنون نویسنده جان