بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت نود و هشتم
زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
-توام در جا زدی تو برجکش؟
-من موقعیت ازدواج ندارم شیدا.
-چرا؟ چته مگه؟
سوال حرصی شیدانه را عصبی جواب داد:
-هیچی! ننه بابام عین کوه پشتمن. نمیبینی؟ داداشامم باید از سینه قبرستون دربیارم پشتم وایسن.
از حرص فروخوردهی یاسمین فهمید مشکلش بابت خانوادهاش است. از فاصلهای که ایجاد شده بود و سردی رابطهها. اما حق یاسمین نمیدید بعد سالها تنهایی و سختی