بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت نود و پنجم
زمان ارسال : ۱۱۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
-بس نیس مجازات من؟ نمیخوای به دلم رحم کنی؟
تقلا کرد از دست امیرطاها بیرون بیاید. اما او سفتتر چسبیدش:
-بهخدا قراره بعد از این ما، خیلی شیرینتر بشه. کدوم آدم عاقلی شرینی رو تُف میکنه و بادومتلخ ورمیداره؟
با مشت محکم به پهلوی امیرطاها کوبید. جایی که استخوانِ پهلویش بود. نفسش از درد رفت. اما از واکنش شیدانه نفس گرفت. دستش را چسبید و بیمحابا بوسیدش:
نسترن
00واقعا که عالی بود🌹