پارت پنجاه و نهم :

دستم را روی قلب سرد شده ام گذاشتم. هیچ خبری ازعشق کودکم درآن نبود؛ تنها میل سیری ناپذیری برای ویرانی و تباهی در وجودم غلغل می کرد.

پایم را روی شن های روان گذاشتم. نیاز نبود تا مسافتی طولانی راه بروم تا ایلمان را بیابم.

پرچم سه پادشاه، دوستاره و یک ماه در نور تند می درخشید.

باد ردپای محوام را از روی شن ها می زودید. روی شن ها سایه ساقه های که دور تنم زنجیر شده بودند می

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۸۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    🙏💞💋

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.