سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت دوازده
زمان ارسال : ۷۲ روز پیش
حالت نگاهش مثل نگاه کسی بود که تعجب کرده. منم بدون توجه بهش کفشامو درست پوشیدم و گفتم:
- الان جات خالی شد، می•تونی بری بشینی!
علی برخلاف همیشه جوابی بهم نداد. فقط با همون نگاه تا وقتی از خونه برم بیرون بهم زل زد!
- الان وقت جیم شدنه؟ بابا همینجوریشم دنبال بهونه واسه زدنمونه!
- زود برمی•گردیم.
- چندبار می•گی؟ فهمیدم. ولی اگه قرار باشه کسی کتک بخوره اون تویی!
من و مهرد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.