سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت دوازده
زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
حالت نگاهش مثل نگاه کسی بود که تعجب کرده. منم بدون توجه بهش کفشامو درست پوشیدم و گفتم:
- الان جات خالی شد، می•تونی بری بشینی!
علی برخلاف همیشه جوابی بهم نداد. فقط با همون نگاه تا وقتی از خونه برم بیرون بهم زل زد!
- الان وقت جیم شدنه؟ بابا همینجوریشم دنبال بهونه واسه زدنمونه!
- زود برمی•گردیم.
- چندبار می•گی؟ فهمیدم. ولی اگه قرار باشه کسی کتک بخوره اون تویی!
من و مهرد