زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۳۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
بوی تند الکل در مشامش پیچید. با اولین حرکت، درد بدنش را فراگرفت و سوزشی در دستش احساس کرد. پلکهایش آهسته از هم باز شد. تصویر محوی مقابل چشمانش آرامآرام جان میگرفت و واضح میشد. حامی با چهرهای آشفته و درهم نگاهش را به او دوخته بود. دلنگران لب زد: ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پرنیا
00شیدا و ستاره چه سوژه ای پیدا کردن اونا فک کنم خوشحال ترن تا مهوا بیچاره آش نخورده و دهن سوخته 🤭🤭