پارت دوم

زمان ارسال : ۷۰ روز پیش

یکتا روی مبل تک‌نفره‌ نشست و مغموم لب زد: دروغه... دروغه آرش... این کارا به بابای من نمیاد. باباالیاس من این‌جوری نیست. اهل این حرفا نیست!

آرش چشم تنگ کرد و با غیظ پرسید: پس الان کجاست؟ چرا نمیاد از خودش، آبروش و حیثیتش دفاع کنه؟ چرا فرار کرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید