پارت هفده

زمان ارسال : ۵۶ روز پیش

کمی که نگاه کرد، گفت:

- اون...ساحره.‌‌..از این‌جا رفته بود؟!

شتاب‌های قدم الکس او را از حالت گیجی بیرون کشید. تا سرش را به عقب برگرداند، الکس را بالای سرش دید. نزدیک بود به او حمله‌ور شود. انگار از دستش خیلی کفری شده بود. تا نگاه او را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید