ماتیلدا به قلم حانیا بصیری
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۰۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
سوار ماشین شدیم و چمدون هامون رو گذاشتن صندق عقب.
منو فلورا کنار هم نشسته بودیم و شایان و حامی هم روبه رومون بودن.
فلورا یه تیشرت سفید پوشیده بود با شلوار مام خاکستری و موهاشو بافته بود و یه سمت شونه اش انداخته بود.
اولین بار که از اون تیپ رسمی در اومده بود و به اصطلاح اسپورت پوشیده بود.
احساس میکردم یکم معذب شده چون هی آستین تیشترش رو میکشه پایین.
چهار نفری از شیشه م
اطلاعیه ها :
سلام، این یک پیام خوش آمد گویی برای شماست😎
امیدوارم از رمان جدیدم خوشتون بیاد وَ مثل همیشه با همراهیتون بترکانید🤭😂
بیاید باز هم کنار هم یه داستان باحال دیگه رو رقم بزنیم❤️🥰💃🏻
وَ
ازتون میخوام قسمت نظرات کامنتای با مزه برام بذارید😂💃🏻
بچه ها همونطور که من و سبکم رو میشناسید هیچ موقع برای رمانام عکس شخصیت انتخاب نمیکنم اما یه ویدئو و کلیپ های کوتاهی که وایب شخصیت هارو میده براتون تو پیجم استوری میذارم. خواستید اونجا فالو کنید 🌱🤍
⭕دوستان توجه کنید ⭕
از این به بعد رمان از حالت سکه ای خارج شده و فقط با خرید اشتراک میتونید بخونید ❤️
و اینکه مرسی از همه ی پیامای قشنگتون ببخشید که نمیتونم تک، تک جواب بدم و خوشحالم که تا اینجای رمان انقدر به دلتون نشسته 💮
دوست داشتید توی چنل تلگرامم عضو شید آیدیش هست Hania_basiri
اونجا بیشتر باهمیم❤️
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Zarnaz
۲۰ ساله 00وایییی عالیییی لئون به ماتیلدامون خیلی میاد دوتاشون خفنن😍😍
۳ ماه پیشآمینا
00ماتیلدا دلال ازدواج هم شده😅😅😅بیچاره شایان تک و تنها مونده اون وسط🥲🥲
۳ ماه پیشنیلوفر ابی
00داره به آرزوشون نمیرسه اما براش گرون تموم شده ممکنه این وسط بین لئون وماتیلدا احساسی پیش بیاد ممنون عالی بود خسته نباشید
۳ ماه پیش
R
01ای بابا😂😔🤭