پارت پنجاه و هشتم :

سرشو به سمت راست تکون داد و با چهره بُهت زده ای که انگار خودشم تازه متوجه نبود مشکوک حیفا شده بود گفت :
- اتاقش.
به سمت اتاق حیفا که طبقه پایین توی یکی از راهرو ها بود دویدم و شایان هم دنبالم اومد.
درو هول دادم و بازش کردم.
هیچکس توی اتاق نبود همه چی مرتب‌ سرجاش بود جز ملحفه روی تخت که نامرتب بود.
- باورم نمیشه کار حیفا بوده باشه.
زیر تخت و توی کمد رو چک کردم و در جواب ش

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • R

    00

    شهر عجیبیه😃🤷 ♀️

    ۷ ماه پیش
  • خ

    00

    خوب شد ناهار رو خوشون پختن.چجوری هم به شایان گفت اگه حامی پیش فلورا هست تنهاشون بذار آبرو برا جفتشون نذاشتا🤣🤣

    ۷ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    آفریین... به نکات داخل پارتا خوب دقت کنید 🤝

    ۷ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    عجب شیطانی بود این حیفا ،این همه سال داشت براشون کار می کرد آخر هم دشمن از آب در اومد ،ممنونم نویسنده جان

    ۷ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    ✨مرسی از نظرت😘

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.