پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۱۲۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه


راننده‌ی تاکسی که می‌گوید :«رسیدیم» مهوش خیلی سریع پول راننده را می‌دهد و‌پیاده می‌شود.نام رستوران را می خواند و آرام دستی به مانتو شلوارش می‌کشد.لباسهایش مناسب همچین رستوران شیکی نیست اما او لباس آنچنان فاخری هم ندارد.تکه ای از موهای فر مزاحمش را  به داخل مقنعه می‌فرستد.نفسی محکم بیرون می‌دهد تا کمی از استرسش کم شود.«بسم‌الله»‌ی زیر لب می گوید و قدم داخل رستوران می‌گذارد.ر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    👏👏🌺🌼🌺

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۴ ماه پیش
  • ملیحه

    ۴۲ ساله 10

    از شروین متنفرم

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    دیگه کارهاش جایی برای دوست داشته شدن نذاشته

    ۴ ماه پیش
  • مریم گلی

    30

    چقدر پرروئه،بچه پس انداخته ،حالا شاخ و شونه هم می کشه ،خدا کنه آبروی شروین رو نوا ببره ومهرآیین از دست این ازدواج اجباری راحت بشه ،لعنت خدا بر تو جهان که این قدر بدجنسی ممنونم نویسنده جان

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    نوا خیلی مظلومه

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.