پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۷۰ روز پیش

اگه میخواست بلایی سرم بیاره من هیچ راه فراری نداشتم.
از جا پریدم و روی کاناپه نشستم که با پتویی تو بغلش روبروم ایستاد.
- ترسوندمت؟
لبم رو زیر دندون کشیدم و بعد از گاز گرفتنش مضطرب زمزمه کردم.
- کارت رو بگو.
پتو رو به طرفم گرفت و گفت:
- با اینکه خودت رو از خوابیدن روی تخت محروم کردی و کلی دری وری بهم گفتی دلم نیومد بذارم تا صبح تو سرما بخوابی… برات پتو آوردم.
پتو

489
45,764 تعداد بازدید
236 تعداد نظر
27 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هانا

    00

    رمان خیلی عالی

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید