پارت چهارده

زمان ارسال : ۶۵ روز پیش

الکس برای چندمین‌بار آهی کشید و سرش را به چپ و راست تکان داد. پارچه‌ای که همیشه آن را روی سرش می‌بست هم نمناک شده بود. دستش را به آن گرفت تا کمی درد سرش کاهش یابد. گفت:

- اتفاقاً فکر خودمم همینه. طبیعیه که کسی داخل شرایط من قرار بگیره و حالش ع ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید