پارت سی و نهم

زمان ارسال : ۱۴۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

راز شبانه انتها:
شبانه تمام شب را در میان اوهام ترسناک سپری کرد. سردش بود و بالاخره حوله‌ی خیس را از تنش درآورد. کمی احساس سبکی کرد. همانجا روی سکو نشست و خودش را در آغوش گرفت‌. دلش از گرسنگی ضعف می‌رفت و کم‌کم روی همان پله‌ی سنگی دراز کشید. کاملا عریان بود و پوست تنش از برخورد با سنگ مو‌رمور شده بود.
دلش برای مهراد تنگ بود. لحظه‌ای که او را می‌بردند یک لحظه از نظرش کنارنمی‌رفت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • حنانه

    00

    فقططط به معنای واقعی برگاااام

    ۲ روز پیش
  • الهام

    00

    بسیار عالی

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.