پارت پنجاه و پنجم

زمان ارسال : ۲۷۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

مرا از او جدا کردند. دیگر توان نداشتم. افتادم لای برف‌های گِلی شده. تازه فهمیدم روسری و چادر سرم نیست، پیش این همه نامحرم‌.
چرا کسی به من نمی‌گفت: مشتی لیلا جای گریه دعا کن طوبا خوب شود؟ واقعا مرده بود؟ یک بچه بی‌مادر دیگر مانده بود روی دستم؟ اگر زنده بود چرا برایم لباس سیاه می‌آورند؟ خدایا! دیگر تمامش کن. من دیگر تاب داغ دیدن ندارم.
نازخاتون که همین‌طور مبهوت در سکوت کامل نشست

270
47,719 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.