پارت پنجاه و چهارم

زمان ارسال : ۲۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

لیلا
نفسم گرفته بود. می‌خواستم بالا بیاید ولی نمی‌آمد. به جایش خرخر عجیبی از گلویم شنیده می‌شد. می‌خواستم طوبا را صدا کنم که بیدار شود. آخر محمد گریه می‌کرد و شیر می‌خواست.‌ باید آرامش می‌کرد.
تنش یخ بود. مثل سردی زرین وقتی که مرد.‌ ولی مگر می‌شود طوبا مرده باشد؟ او که تا همین دیشب حرف می‌زد و گریه می‌کرد. لبخند محوی روی لب‌هایش بود.‌ موهای بلندش پریشان ریخته بود دورش. یک دس

270
47,714 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هاناخانوم

    ۲۰ ساله 00

    چقدتلخ😔😔😔😔😔😔

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید