پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۱۱۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه


**

دایی و زن‌دایی فردای همان شب همراه سبحان به خانه‌ی خودشان رفتند. اکثر اوقات من بودم و خانم‌بزرگ که گاهی در پذیرایی بلند بلند قرآن می‌خواند و تا اتاق به گوش‌هایم می‌رسید. صدایش آرامم می‌کرد. می‌توانستم ساعت‌ها پشت در کِز کنم و به خوا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.