پارت پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۲۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

آن حالی که من از عزتی، بعد از شنیدن حرف‌های غلامحسین دیدم، می‌‌دانستم چنین تصمیمی می‌گیرد. اما نمی‌خواستم قبول کنم.‌ به خود دلداری و امیدواری می‌دادم که همه چیز حل می‌شود.
فکر اینجایش را نمی‌کردم: محمد را هم نازخاتون بزرگ می‌کند! به چه حقی برای من همچین تصمیمی می‌گرفت؟ مگر مرا نمی‌شناخت و نمی‌دانست به زور’ صاحب بچه طوبا نخواهم شد؟ من فکر این بودم که از زندگی عزتی بروم بیرون،

270
47,707 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید