پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۲۷۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

لیلا
فردا صبح، تازه آفتاب زده بود و قندیل‌های لبه بام چکه می‌کردند که عزت آمد.
شلخته با ریش‌های بلند شده.
فوری رفتم به طوبا گفتم در اتاق را چفت کند. بی هیچ حرفی، دنبالم در را چفت کرد. عزت سراغ او و حتی سراغ محمد را نگرفت. از نازخاتون پرسید: حمام گرم است؟ نازخاتون که گفت: بله.
گفت: چای دم کن. لباس‌هایم را حاضر کن می‌روم حمام.
خیلی وقت بود لباس‌های عزت در اتاق طوبا بود. ترس

270
47,701 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید