پارت چهل و ششم :

هیچ تمایلی به شنیدن صدای ایمان نداشتم.صدای خندیدن ایمان و میترا در گوشم بود .موبایل را از گوشم جدا کردم و انگشتم را بر روی آیکون قرمز رنگ کشیدم.تصمیم گرفتم در خانه با او تماس بگیرم. .با اتخاذ این تصمیم به سمت فرشته رفتم .فرشته به محض نشستنم گفت:
_اومدی سایه جان.چیزی شده؟گرفته به نظر میای؟
بدبینی شدیدی نسبت به فرشته در وجودم شکل گرفته بود.با گذر زمان وانمود کردن سخت بود. کمی بر نیمک

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.