گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت نود و دوم
زمان ارسال : ۱۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
موتور نرسیده به اولین میدان شهر و بعد از چند تعمیرگاه ایستاد. وانت که پشت سرش ترمز کرد، خاک از زیر چرخهایش بلند شد و در هوا موج گرفت. نگاهم به جلو وانت و حرکات بهرام بود. سریع از موتور پایین پرید و سمت در آبی رنگ بزرگی رفت. گردنم را که چرخاندم، ئهدا روی کولهها روبرویم ایستاده و ترس، برق چشمهایش را برده بود. مقابل نرمین نشست، قفل دستم باز شد و همزمان گردن نرمین هم رو به پای
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.