گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت نود و یکم
زمان ارسال : ۱۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
ترس خواب بیوقتی که میان هیاهو و سر و صدای بچهها چشمان نرمین را گرفته بود سنجاق شد روی سینهام. سرم را سمت صورتش خم کردم. سفیدی رنگش بیشتر از هر وقت دیگری بود. نگران، کنار گوشش آرام جوری که خودم هم به سختی میشنیدم لب زدم:
- نرمین! نرمین؟!
نگاهم را به نیهان دوختم و تا آمدم دهان باز کنم، پشیمان شدم از گفتن شکی که به جانم افتاده بود. سنگینی خوابش از حال خرابش بود. نباید بیدا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.