گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت نود :
با حرکت ماشین تصویر مردمی که کوله به دست آنطرف خیابان ایستاده بودند، جلوی چشمم شروع به دویدن کرد و هر چه وانت فاصله میگرفت چهرهی پیرمرد تنهایی که کنار خیابان بقچهاش را روی سرش گذاشته بود، بین تصاویر پررنگتر میشد. میان گرد و خاک ناشی از ازدحام و رفت و آمد ماشینها، کرکرهی پایین مغازهها پیدا بود. چشمهایم از آنچه میدیدم خیس شد و بعد هم سرفههای پیدر پی. دستها
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۸۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.