پارت هشتاد و هفتم :



تاته با صدای بلند بچه‌هایی که شکم سیر، میان تخت‌ها می‌دویدند را مخاطب قرار داد.
- تا خرخره خوردین، مستراح هم برین.
صدای خنده‌ی پسرهای شاهو که بلند شد، تاته ادامه داد:
- والا. وسط راه یادشون می‌افته به قضای حاجت.
شاهو که سعی داشت با ناخنش باقی‌مانده‌ی غذای بین دندان‌هایش را بیرون بیاورد گفت:
- جمع‌و‌جور کنیم تا شب نشده باید برسیم مریوان با زن و بچه که نمی‌

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۹۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.