پارت هشتاد و ششم :




اشتهایی برای خوردن نداشتم به همان چند قاشق بسنده کردم و بشقاب را وسط سفره هل دادم. خودم را عقب کشیدم، قوزک پایی که دردش لحظه‌ای آرام نمی‌شد را گرفتم و به دیواره‌ی تخت تکیه زدم. دلشوره‌ای که به جانم افتاده بود و محتویات معده‌ام را هم می‌زد، نمی‌گذاشت راه گلویم برای پایین رفتن لقمه‌ای باز شود. دیدن مردمی که مختصر وسایلشان را پشت وانت جا داده بودند و از سمت مریوان خارج می

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.