پارت چهل و هشتم :

با سر حرفش‌و تایید کردم، اونم رفت بیرون.
با صدایی که گفت:
-خیلی دوستت داره ها! اینطور شوهر کم پیدا می‌شه. قدرشو بدون.
به سمت راستم برگشتم. یه دختر جوان دیدم که صورتش تمام کبود بود. اخمی رو چهره‌م نشست. نه به خاطر حرفش، بلکه به خاطر صورتش. کبودی‌های مایل به بنفشش نشونه‌ی کتک بودن. خانمای زیادی دیدم که کتک خوردن، سر همین می‌دونستم این کبودی روی گونه و پایین چشم راستش به خاطر کش

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    00

    آلزایمر درجوانی گرفته😂

    ۶ ماه پیش
  • زهرا

    00

    بلورم نمیشه این دختر تو بدترین شرایط حس پتروس میگرتش 🤔🤣😠

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    00

    چه جالب از رو نرفته😂🌺🌹

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.