ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت چهل و هفتم :
سرمو آوردم بالا که با دوتا چشم ترسیده رو بهرو شدم. یه لحظه ته دلم قلقلکی شد. دلم میخواست لبخند بزنم اما نتونستم.
فقط با صدایی که به گوش خودم هم ناواضح بود گفتم:
-همسرم نیست.
خانمِ آروم منو از آغوشش بیرون کشید. اشکاشو پاک کرد و گفت:
-دختر منم جوون بود. خیلی! وقتی دیدم اونطوری خودتو میزنی یک لحظه قلبم گرفت. فکر کردم لیلای من داره خودشو میزنه.
نوازشوار دستی به
Aa
00ممنون زیبا بود🌺🌹