پارت چهل و هفتم :

سرم‌و آوردم بالا که با دوتا چشم ترسیده رو به‌رو شدم. یه لحظه ته دلم قلقلکی شد. دلم می‌خواست لبخند بزنم اما نتونستم.
فقط با صدایی که به گوش خودم هم ناواضح بود گفتم:
-همسرم نیست.
خانمِ آروم من‌و از آغوشش بیرون کشید. اشکاش‌و پاک کرد و گفت:
-دختر منم جوون بود. خیلی! وقتی دیدم اونطوری خودت‌و می‌زنی یک لحظه قلبم گرفت. فکر کردم لیلای من داره خودش‌و می‌زنه.
نوازش‌وار دستی به

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    ممنون زیبا بود🌺🌹

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.