پارت پنجم :

پاشا مرا روی سرامیک‌های سرد و سخت پرت کرد.

خویِ وحشی‌گریش بیدار شده بود.

از همین می‌ترسیدم.

دردی شدید مچ پایم را دربرگرفت اما، دردی که قلبم را می‌تراشید فجیع‌تر از هر دردی بود.

درد پایم درمان داشت اما قلبم چه! اصلاً مر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.