پارت ششم :

نفس‌هایم گویی در حال تحلیل رفتن بود، پرده‌ای مات و زمخت ناجوان‌مردانه دیدگانم را تار می‌کرد.

صدای نفس‌های کِشدارم، همانند پرنده‌ای زخمی داخل فضای آشپزخانه می‌چرخید و از این آزادیِ اجباری، لذت می‌برد.

- دختر خوبی باش، قول میدم همه‌چیز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.