پارت سوم

زمان ارسال : ۸۳ روز پیش

آن نگاه حریصش برای لحظه‌ای، لرز بر اندامم انداخت.

نمی‌دانستم هدف او از گفته‌هایش چیست انگار مغز زوال رفته‌ام، قدرت تحلیل و بررسی را نداشت.

روی میز یکی از خیاط‌ها نشست، همچنان خیره نگاهم کرد و آن سیگار نگون‌بخت را به انتها رساند.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید