پارت چهل و چهارم

زمان ارسال : ۱۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

***
کیف‌ام را روی دوش انداختم و خودم را به نجلا و مهلا رساندم.
- سلام ببخشید، یک کاره ضروری داشتم!
نجلا نگاه سرزنشگرش را از صورتم گرفت و به طرف پاساژ راه افتاد.
نجلا: بدویین تا شلوغ نشده.
به همراه مهلا قدم تند کردیم تا به نجلا برسیم.
یکی‌یکی مغازه‌ها را رد می‌کردم.
با سرتقی سعی می‌کردم نگرانی و اضطرابم روی چهره‌ام سایه نیندازد، چون از نگاه تیز بین نجلا چیزی دور

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.