پارت پنجاه :


هوتن پشت پروانه ایستاد. چاقو را از جیبش بیرون کشید.
_میدونی من از کی این چاقوی لعنتی رو دارم تیز میکنم؟
چاقو را کنار گردن پروانه گذاشت وموهایش را کنار زد.
_حتی خودمم نمیدونم از کی؟ از چندسالگی منتظر این لحظه‌م!
پروانه خمیازه‌ای کشید. هوتن تکه‌موی از پروانه را با چاقو برید.
_لعنت بهش ماستم نمی بُره این.
بعد روی زمین نشست. چاقو را پایین برد وروی طنابی که دست ها

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    10

    پروانه بیچاره چ گیری افتاده این وسط🥺😢

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.