پارت چهل و نهم :


هوتن به طرف او چرخید. انگار کسی چافو را برداشته بود ودائم در قلبش فرو می برد. هربار جای دیگری را نشانه می رفت.
_فکر میکنی اگه این اداها رو بیای من از جون بی ارزشت میگذرم.
گوشی‌اش توی جیب شلوارش لرزید. واو تمایلی به جواب دادن هیچ تماسی نداشت. علی رغم میل باطنی‌اش گوشی را از جیبش بیرون کشید. شماره‌ی روی صفحه بود که نام نداشت. بعد تازه یادش افتاد که این شماره حامی است.
_شوهرت

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    ای باباهمین کم بوداین ازخداشون شکیب پروانه حذف بشن ممنون فرگلی😘💞

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.