پارت دویست و بیست و هشتم

زمان ارسال : ۶۴ روز پیش

مقابل زرگری کوروش ایستاد و از آن طرف خیابان رفت و آمد‌هایش را زیر نظر گرفت‌‌. آنچه می‌دید شبیه‌ همان‌هایی بود که از دهان ثریا شنیده بود. دو جوان هیپی درشت هیکل پشت پیش‌خوان ایستاده بودند و جوابگوی زنان و مردان تیشان‌پیشان کرده‌ی ظاهرا فرنگی بودند. خلوت که شد گوشه‌ی چادرش را محکم روی صورتش گرفت و خودش را تا پشت در زرگری کوروش رساند. پایش می‌رفت و عقلش پس می‌کشید. ولی هربار که نگاه س

162
54,661 تعداد بازدید
76 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید