پارت دویست و هجده

زمان ارسال : ۷۳ روز پیش

خنده‌ی زن تکرار شد‌. خیلی ریز و زنانه دو دستش را مقابل صورتش گذاشت و میان خنده نجوا کرد:
_ هیچی به‌ خدا! داشتم بهت غبطه می‌خوردم.
سکوت معنی‌داری بینشان برقرار شد. دمی بعد صنم دست‌هایش را برداشت و ثریا پیش آمد.
_ خیلی عوض شدی ثریا. حسودیم می‌شه به چیزایی که تو داری‌و من ندارم.
ثریا دست به سینه شد و پیش آمد.
_ مثلا من چی دارم که تو نداری؟ یه مثال بزن ببینم می‌شه برای غبطه

162
54,540 تعداد بازدید
76 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید