پارت دویست و هفده

زمان ارسال : ۷۴ روز پیش

طاهر خندید. قشنگ و متین و مردانه. سپس دست از نوازش او کشید و تکانی به تنش داد. صنم برخاست، طاهر از روی صندلی بلند شد و این‌بار مقابل آینه چند پاف از عطر ملایم شبانه‌اش را زیر گلو زد. در جوابش گفت:
_ عشق اگه عشق باشه که هفتاد من دیکته کردنم کمه. من فقط به‌قدی گفتم که جا افتاد براش. کاری که هر پدر و مادری واجبه برای بچه‌ش بکنه. هنری که هیچ کس یاد ما نداد و ثمره‌اش شد درد و مصیبت.
نگاه زن

162
54,524 تعداد بازدید
76 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید