اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت دویست و شانزده
زمان ارسال : ۷۵ روز پیش
چشمش را به روی چهرهی خسته و تمام آنچه گذشته را برایش زنده میکرد بست. کمی بعد شانهی خاتم کاری شدهی مقابل آینه را برداشت و لابهلای موهایش کشید. از بالا به پایین. نرم و بدون خشونت. خیلی وقت بود که به سفارش طاهر با موهای قشنگش نمیجنگید. نوازششان میداد و برای شوهرش میآراست.
طاهر وارد شد و حین اینکه با پشت پا در اتاق را میبست آستین پیراهن سفیدش را بالا زد. مسواک زده و تر و تمیز
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.