اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت دویست و پانزده
زمان ارسال : ۷۶ روز پیش
صنم سینه پر کرد و همزمان با پس دادن نفسش آه سنگینی پس داد. نگاه رخساره با التماس بین دو گوی نگران و زیبای او میچرخید. صنم لب باز کرد و پرسید:
_ اسمش چیه؟ چیکارهس این یکی؟
گل از گل دختر شکفت. ذوق زده و بیپروا از جا پرید و دستی به دامن کلوش گلدارش کشید.
_ اسمش یارعلی! یه کم صبر کن تا بگم برات.
گفت و از کنار او گذاشت. نگاه زن متاسف به عقبسرش چرخید. دخترک قفل صندوقچهی چوبی و
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.