اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت دویست و چهارده
زمان ارسال : ۷۷ روز پیش
چراغ زیر زمین روشن بود و از همان حیاط هم میشد به حال و هوی گرفتهی داخل آن پیبرد. صنم دلواپس دستش را به دیوار گرفت وپلههای سنگی و ریزش کرده آن را آهستههسته پایین رفت.
رخساره کنج دیوار، روی قالیچهی دستباف خاتون زانوی غم بغل گرفته و سرش را روی آن گذاشته بود. صنم ابتدا با خودش کنار آمد و بعد لبخندی به لب نشاند.
_ عروس نازپروده جاش گوشه خونهی آقاشه.
رخساره بلافاصله سر بل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.