اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت دویست و یازده
زمان ارسال : ۷۹ روز پیش
_ پارسال همین موقعها گور به گور شد. با چشمای خودم دیدم وقتی جنازهشو میبردن. میگفتن اینقدر رو زمین مونده که کرم انداخته و بوی تعفن گرفته.
نفس در سینهی زن سنگینی کرد. رخساره کمر صاف کرد و پرقدرت ادامه داد:
_ پشت سرش نفرین کردم گفتم حقشه! خدا لعنتی در حق خواهرم ظلم کرد الهی اون دنیاش بدتر از این دنیاش بشه.
_ برو رخساره.
صنم ناله زد. رخساره اخمی کرد و پرسید:
_ خوبی آب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.