پارت دویست و ششم

زمان ارسال : ۸۴ روز پیش

صنم غرید. جاوید دیوانه‌وار سر اسلحه را رو به او گرفت و حرصی لب زد:
_ تمومش می‌کنیم‌. همین‌جا! یا تو همین خرابه پشت می‌کنی به اون الدنگ دزد ناموس‌و با من می‌آی. یا...
بازهم سر اسلحه را روی شقیقه‌ی قاسم گذاشت و با نیشخند ادامه‌ داد:
_ اول این مرتیکه مفنگی‌و جلو چشمت می‌کشم‌و بعد کشون کشون با خودم می‌برمت.
نگاه زن با التماس زیاد بین قاسم و جاوید می‌چرخید و دل‌دل می‌زد. چی

162
54,429 تعداد بازدید
76 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید