پارت دویست و پنجم

زمان ارسال : ۸۵ روز پیش

رو در روی زن ایستاد. مکث کرد، نیشخندش بازتر شد و قفل دست‌هایش را از هم گشود‌. سپس لبه‌ی چادر او را گرفت و گفت:
_ من بزرگش کردم، من رسوندمش به اینجا، حالا واسه خودم رجز می‌خوند.
ماه‌صنم تکانی خورد و حرصی چادرش را از بین انگشتان او بیرون کشید. شهباز سری تکان داد و گفت:
_ یادش رفته بود. باید یادش می‌انداختم کی بوده و چی شده. باید می‌فهمید دنیا دست کیه. هوا برش داشته بود. خیال کرد پ

162
54,393 تعداد بازدید
76 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید