پارت دویست و چهارم

زمان ارسال : ۸۶ روز پیش

همین چند قدم مانده تا مخروبه‌ی پیش رویش را. اشک آمد و مهمان چشمش شد. گویا ته مسیر همین‌جا بود‌. ته همه‌ی مصیبت‌ها و شاید ابتدای کابوسی دیگر. ناگزیر و گردن‌زده در ماشین را باز کرد و پیاده شد. ناچار بود. راه دیگری برایش نمانده بود. وگرنه لب به‌التماس باز می‌کرد و از راننده‌ی غریبه خواهش می‌کرد که هم‌پایش برود و در این وادی هول و هراس تنهایش نگذارد.
او پیاده شد در حالیکه نگاه ملتمسش

162
54,396 تعداد بازدید
76 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید