پارت چهل و ششم :

آروم خودمو از بغلش کشیدم بیرون و سعی کردم نگاهش نکنم. آخه می‌ترسیدم از نگاهم بفهمه حالم دگرگون شده و فکر کنه جنبه ندارم و با کوچک‌ترین محبتش حال و هوام عوض می‌شه.
یعنی من انقدر زود دلبسته بودم؟ اگه نبسته بودم این تپش ناهماهنگ قلبم چی می‌گفت؟! من کی انقدر بی‌پناه شدم که با کوچکترین محبتی این‌طور به هم می‌ریزم؟!
آروم صدام زد:
-مهوا! خوبی؟
صدام‌و صاف کردم و نگاهم رو به رو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    10

    خوب دیگه قصه تموم شد مهرو رو شوهرش دادیم تمااام😄😄

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.