پارت چهل و پنجم :

با صداش به خودم اومدم:
-تیپم انقدر بده که لبخند ملیح می‌زنی بهش؟
چشمام که روی کفشش بود رو آوردم بالا و به صورتش نگاه کردم. لبخندم‌و جمع کردم و
گفتم:
-نه. برای خان بودن زیادی سوسولی.
اخم ریزی کرد، اما لباش داشت می‌خندید. لبخند غمگینی زد و رفت کنار در و قبل این که بیرون بره گفت:
-تو هم برای این همه درد خیلی کوچولو بودی. در رو بست و من‌و تو بهت حرفش گذاشت. چرا این‌طوری می

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    10

    واقعا دیگه اعتمادشو از دست داده ممنون زیبا بود👏🌹🌺

    ۹ ماه پیش
  • زهرا

    00

    عالی بود❤️ 🔥

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.