پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۱۱۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

وقتی به آسانسور رسیدند از دوشش پایین آمد و با ذوق کودکانه‌‌ای داخل شد. ارغوان پر شور و سرخوش بود و برای فوران این سرخوشی هر بهانه‌ی ساده‌ای کافب بود. خشی از او پرسید

- چی می‌خواستی بهم بدی؟

لحظه‌ای اخم‌هایش در هم شد و بعد یادش آمد.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید